شاید سه-چهار سال پیش بود.قرار بود برای هفته ی معلم یه تئاتر طنز اماده کنیم.یه گروه6نفری تشکیل دادیم.خودم شدم سرگروهشون. تئاتر مون5نفره بود.یه معلم خیلی باکلاس و افاده ای با چهارتا دانش اموزخل و نامنظم و بی ادب(دورازجون شما)...

خودمون نشستیم دور هم متنشو نوشتیم.هرکسی یه سکانسی رو پیشنهاد میداد.تااینکه یکی از بچه ها این سکانسو اون وسط پیشنهاد داد

-چرا در شمال سقف خانه ها را شیب دار میسازند؟

-شیب؟شیب دار؟


یادمه ... بچه ها خندیدن.اما من خنده ام نیومد.بالاجبار یه لبخند زورکی زدم.باخودم گفتم:لابد واسه من جالب نیست و بقیه واسشون جالبه که میخندن!اونم اینجوری...!

به عنوان بخشی از نمایش پذیرفتمش.اما حتی از هیچکس نپرسیدم کجاش خنده داشت؟

برنامه اجرا شد.تئاتر اجرا شد و من همچنان با این پرسش رو به رو بودم.کجاش خنده داشت؟؟؟؟

نفهمیدم.نپرسیدم.بیخیال شدم و از کنارش گذر کردم.


تا اینکه اواخر پارسال فهمیدم.

"تو"ی خواننده هم فهمیدی دیگه.نه؟


اما الان خوشحالم که نخندیدم.خوشحالم که اون موقع معنیشو نمیدونستم.چون شاید اگه حتی علت طنز بودنشو هم میدونستم، اون موقع ها،مسخره کردن کسی رو ترجیح میدادم به حذف پلان تئاترم...

چیزی که الان که بزرگتر شدم،اصلا قبول نمیکنم.وقطعا حذف میکنم.


فقط میخوام بگم اون دوستام که میدونستن هیچی نگفتن!خندیدند.به اون پسر خندیدند و خوشحال بودند...


حالا که فهمیدم خوشحالم،خوشحالم از اینکه میدونم به این یه انسان مدیون نیستم.

هرچند که شاید به ادمای دیگه ای مدیونم که خودم خبرندارم.

اما

#خدا کنه که اینطور نباشه^_^